ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 |
روزی بهرام گور در شکارگاه مشغول شکار بود. در این حال گورخر بزرگی از دور پیدا شد. بهرام تیری در کمان گذاشت و به همسرخود گفت: این گورخر را آن طور که تو بخواهی شکار خواهم کرد. همسرش گفت: می خواهم که پای گور[خر] رابا تیر به گوش او بدوزی. بهرام منتظر ماند و همین که حیوان سم پای راستش را برای خاراندن به گوش خود نزدیک کرد بهرام نشانه گرفت و تیر را رها کرد و تیر به سم حیوان خورد و سپس از گوش او خارج شد و همانطور که همسرش خواسته بود پای گور به گوشش دوخته شد. همسرشاه گفت: ای پادشاه تو بر اثر تمرین زیاد به این کار موفق شدی نه بر اثر قدرت بازو. ادامه مطلب ...